زندگی دو نفره مازندگی دو نفره ما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
زندگی سه نفره مازندگی سه نفره ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره
زندگی چهار نفره مازندگی چهار نفره ما، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

فرشته دوم زندگیم

10 ماهگی تاج سر

سلام تاج سرم پسرم 10 ماهگیت مبارک حالا پیشرفتای این ماهت: اگه چیزی بخوای و بهت ندیم خونه رو با صدات و جیغات دو تا میکنی هر چی بزرگتر میشی با آبجی بیشتر به مشکل برمیخوری هرچی برمیداره میخوای ازش بگیری نده جییییییییییییییییییییییغ میکشی و میزنی زیر گریه 9 ماه و 23 روزت که بود گفتی بَ بَ ولی بعد دو سه روز دیگه انگار فراموش کردی هرچی میگیم بگو بَ بَ میگی مَ مَ دیگه مادری گفتن همون دو سه روز هم بخاطر دلخوشی بابات گفتی بازی اتل متل رو خیلی دوست داری شعرش رو که برات میخونم با دو دستت میزنی به پاهات و میخندی   برای پوشک کردن و لباس گرم پوشیدن برات مکافات دارم اغلب آبجیت میاد دستات رو برای پوشک کردنت میگیره که به خودت ن...
28 آذر 1396

بهداشت 9 ماهگی

حدودا یه هفته پیش بردیمت بهداشت چکاپت به شرح زیر: قد : 71 سانت دور سر : 44.9 وزن : 8500 گفت دو هفته دیگه باز ببرمت وزن 7 ماهگیت هم 8500 بود بخاطر همین مریضیت خیلی کم کردی جواب آزمایش خونت رو هم بردم نشون دادم گفت کم خونی باید هر طوری شده آهن رو بهت بدم ولی نمیدونم چجوری بهت بخورونم   بعدا نوشت: 15 آذر بردمت بهداشت خداروشکر شده بودی 9 کیلو ...
9 آذر 1396

پایان سه هفته مهمون داری و دلتنگی

سلام جیگر مامان   از 17 آبان تا دیروز که 8 آذر بود مهمون داشتیم چهار روز عمه هما اومدن پیشمون بعد بابابزرگ و مادر جون یه هشت روزی بودن اونا رفتن دایی مرتضی دو روز اومدن پیشمون و بعدشم مادرجون حلیمه و خاله اعظمی اومدن و دیشب رفتن امروز بابایی هم شیفتن و منم کلی دلم گرفته و بعد از سه هفته تنها شدیم یکم بی حوصله ام خونه خیلی بهم ریخته است ولی دست و دلم به کار نمیره حالا آبجیت هم از صبحی هی میگه بریم خونه خاله زینب بریم خونه خاله هاجر اونا هم که متاسفانه نیستن !!!! بابابزرگ و مادر جون از سفر مشهدشون برات یه بلوز شلوار آوردن و مادرجون حلیمه هم اسباب بازی اوردن برای پسرم، دستشون درد نکنه   احتمالا هفته آینده هم دا...
9 آذر 1396
1